در بحث تشکیل دولت-ملت تک قومیتی و تعریف هویت ایرانی جامعه ی ناسیونالیست ایرانی، آسیمیلاسیون، تحمیل فرهنگی، و تلاش های گوناگون برای حذف فرهنگ های متضاد (دیگری) با هویت ایرانی را به طور عجیبی نادیده میگیرند. نادیده گرفتن وقایع تاریخی-اجتماعی که با آسیملاسیون فرهنگی به پروسهی دولت-ملت سازی در ایران کمک کرده به طبع باعث می شود تا این ناسیونالیستها برای توجیه تبعیض و تحمیل موجود به دنبال مفاهیمی نامربوط از علوم طبیعی باشند.
کارا داگت در کتاب جدید خود تولد انرژی [The Birth of Energy] سعی کرده است تا یک تبارشناسی از مفهوم «انرژی» ارائه دهد. استدلال اصلی او این است که دانش انرژی گنجانده شده در قوانین ترمودینامیک ، منعکس کننده یک کد اخلاقی است. انرژی در فیزیک توانایی انجام دادن کار ، قدرت و میزان کار انجام داده شده تعریف می شود. این تعریف را میتوان در علم مهندسی و یا در به کار گیری علوم طبیعی مثلا برای بهتر بهره بردن از موتور بخار به خوبی استفاده کرد. ولی مشکل زمانی شروع می شود که این تعاریف را به زور بخواهیم وارد زندگی اجتماعی کنیم و جامعه را از لنز این تعاریف بشناسیم. مثلا داگت با تبارشناسی انرژی در دوران ویکتوریا تحلیل میکند که اخلاقیات آغشته به ترمودینامیک، تجلیل از کار و محکوم کردن بیکاری، در خدمت منافع سرمایه و امپراتوری ها قرار میگیرد. هر تبدیل انرژی باعث اتلاف توان، اتلاف گرما میشود و آنتروپی (بی نظمی) افزایش مییابد.
تبارشناسی داگت نشان می دهد که دوگانگی کار و اتلاف به واسطه تلاش برای بهره وری بالاتر در کارخانه های پنبه انجام شد. هر چه تبدیل یک انرژی به شکل دیگر بهینه تر بود، کار کمتری هدر می رفت و افزایش کارایی به معنای سود بیشتر بود. پس رستگاری فقط از طریق سخت کوشی، کار بیشتر و زندگی مقرون به صرفه حاصل می شد. گفتمان علمی انرژی، شیوه های فرهنگی بیشماری که هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشتند را به اجبار قابل قیاس کرد. انرژی، کار و قدرت بدین ترتیب به یک واحد اندازه گیری جامعه و افراد تبدیل شد.
مفاهیم ترمودینامیکی با بازتاب جهانبینی شرقشناسانه به تحلیل نژادپرستانه زندگی انسان میپرداخت. اروپائیان سفید پوست با توجه به اخلاق کاری برتر شان به سطح بالاتری از تمدن نسبت به سایر نژادها رسیده بودند. آفریقاییها و آمریکایی های بومی کمترین بهره وری را داشتند، و نه تنها به شیوه های کاری بدوی بلکه به تنبلی و اتلاف وقت مشغول بودند، و اجازه میدادند پتانسیل کاری ارزشمند به هدر برود. فهم سطحی از جامعه و بازتعریف آن از طریق علوم طبیعی، یک نژادپرستی و رویه امپریالیستی جدید را شروع کرد و با اصول ترمودینامیکی که سلسله مراتب نژاد، طبقه و جنسیت را تقویت میکرد، سبب شد اروپاییها بتوانند استعمار کشورهای برون مرزی را توجیه بکنند.
استفاده هدف دار از تعاریف علوم طبیعی برای تعریف جامعهی ایران نیز امروزه بسیار رایج شده تا روشنفکران بد سواد بتوانند جایگزین و توجیهی برای پروسهی تاریخی که نادیده میگیرند پیدا بکنند. در گذشته مثلا توجیه آلمان نازی برای خشونت را مرتباً در فیلم های تبلیغاتی مثل فیلم «تمام زندگی مبارزه است» (Alles Leben ist Kampf) میتوان دید که صحنههایی مانند مبارزه حیوانات در یک محیط آزمایشگاهی را به تصویر میکشید تا اصول «انتخاب طبیعی» داروینیسم در زندگی اجتماعی عادی شود. نادیده گرفتن حذف فرهنگهای غیرفارس و تحمیل یک فرهنگ خاص از طریق سلطه سبب شده است که این ناسیونالیستها غالب بودن حکومت تک فرهنگی و تک قومیتی را «انتخاب طبیعی» ایرانیان بدانند. اعتقادهای ذات باورانه باعث شده که با ارجاع به نوستالژیهای تاریخی، ایرانیان را به صورت طبیعی مدافع حقوق بشر، متمدن و برتر از دیگران پندارد. در این شرایط که نمیتوان یک ایرانی غیر متمدن و مخالف حقوق بشر تصور کرد به راحتی میتوان مثلا جنایت در آذربایجان را «نجات آذربایجان» و تحمیل فرهنگ فارسی به قیمت حذف دیگر فرهنگها را انتخاب طبیعی ایرانیان معرفی کرد.
جامعهی آکادمیک غربی توانسته از این مباحث عبور بکند و به فکر جدا کردن استفادهی تک بعدی از تعاریف علوم طبیعی در جامعه شناسی باشد. با اینکه کارا داگت فقط به صورت مختصر از تاریخ سو استفاده از تعابیر علوم طبیعی برای توجیه تبعیض، استعمار و نا عدالتی مینویسد ولی هدف اصلی کتاب بازکردن دریچه ی رهایی برای حفظ محیط زیست با یافتن یک گفتمان جدید و عاری از تعابیر متکی به انرژی و کار به قیمت تخریب محیط زیست است. ولی متاسفانه قسمت بزرگی از جامعه ی روشن فکر ایرانی نه تنها قادر به تفکر در مورد نجات محیط زیست نیست بلکه هنوز در مرحله ی اول مانده است. هنوز افراد صاحب تریبون از مفاهیم داروینیسم اجتماعی مثل انتخاب طبیعی یا بقای اصلح برای توجیه تبعیض در جامعه ی ایرانی استفاده میکنند. شاید به همین دلیل است که مفاهیمی مثل حقوق بشر، رفاه، و عدالت در ایران تنها تا زمانی معنا پیدا میکنند که با «انتخاب طبیعی» ایرانیان که شاهنامه و فرهنگ فارسی است در تضاد نباشد.