بازی دوسر باخت یکسان‌سازی زبانی در ایران

Google+ Pinterest LinkedIn Tumblr +

پرداختن به دلایل اهمیت زبان مادری، به‌خاطر پرحجم بودن تحقیقات و یافته‌های این حوزه مطالعاتی، تکرار مکرراتی است که اغلب مخاطبان با آن گزاره‌ها آشنا هستند. اینکه انسان در آغاز به‌وسیله زبان مادری، مفاهیم و مصادیق را مبادله می‌کند و انتزاعیات را پدید می‌آورد و علم و ادب می‌آفریند، جای هیچ تردید و انکاری نیست.

فکر می‌کنم همه به اهمیت زبان مادری واقفند؛ جایی‌که هنرنمایی کلام در آن تطور می‌یابد و فرد به‌سهولت واژه‌ها را به استخدام درمی‌آورد و مفاهیم را انتقال می‌دهد اما می‌خواهم در این نوشتار مختصر به وجود زبان‌های مختلف در پهنه جغرافیایی ایران و موانع جدیِ آشکار و نهان با بسط‌یافتگی زبان اتنیک‌های مختلف بپردازم.

ایران موزاییک اقوام است و به‌مرور چندی قبل از آغاز جنگ دوم جهانی یعنی در سال‌های ۱۹۳۰، موضوع هویت شاکله دیگری در دنیا به‌خود گرفت و ایران نیز متاثر از جهان پیرامون، به موضوع هویت به‌صورت جدی نگریست. عناصر قوام‌بخش هویت، می‌توانند موتور محرکه یک جامعه تلقی شوند؛ در برخی از ادوار تاریخی، عشیره و قبیله با عنوان پیوند خونی، به‌مثابه عنصر پررنگ هویت، عامل تحرک افراد در بازنمایی «خود» در برابر «دیگری»، تلقی می‌شد؛ هم‌چنین در دوره‌های دیگری، دین، یکی از عناصر پربسامد هویت، بخشی از تاریخ را به‌خود اختصاص داده است؛ وقوع جنگ‌های صلیبی، جنگ‌های سی‌ساله کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها و … نمود بارز هویت‌بخشی دین، به‌مثابه ابزار تحرک توده است؛ گاهی نیز آنچه‌که نژاد خوانده می‌شود به توده، احساس همبستگی و تحرک می‌داده است و تاریخ، وقایع جنگ دوم جهانی را با نشانِ نژاد برتر آریایی هیتلر و فاشیسم موسولینی به‌خاطر می‌آورد. در همین بحبوحه بود که بخشی از ایرانیانِ فرنگ‌رفته با گذر از هویت دینی یا دست‌کم، کم‌رنگ شدن عنصر دین، به‌ موضوع نژادِ برتر علاقه یافتند و به تبعیت از نژادگرایی اروپایی، در صدد ایجاد الگویی یکسان برای همه آحاد کشور برآمدند.

خارج از حوصله بحث است که به‌نحوه نضج‌یابی آریایی‌گرایی موهوم در ایران پرداخته شود اما وجود دست‌های بیگانه در پدیدار شدن آریایی‌گرایی کذایی، اظهر من‌الشمس است. آنچه اهمیت دارد این است که در لابه‌لای همین گفت‌وگوهای نژادگرایی، بخشی از شیفتگان غرب در ایران، تلاش کردند که ایران را به‌مثابه آلمان یا ایتالیا، با الگویی تک‌زبانه و نژاد واحد معرفی کنند. با تحولات پیش‌آمده و افول قاجاریان و برآمدن رضاخان بر سر قدرت و با تئوری‌های افرادی چون محمدعلی فروغی و احمد متین‌دفتری تلاش بر آن شد که زبان تمامی اتنیک‌های ساکن در ایران، فارسی معرفی شود و با رویکردهای یکسان‌سازی (و در خلا تحقیقات علمی) ایرانیان این تصور را یافتند که به‌مانند آلمانی‌ها همگی از نژاد آریایی هستند.

پروژه یکسان‌سازی، به نفی زبان اتنیک‌های بزرگ ایران مثل ترکی، کردی، عربی، بلوچی، ترکمنی، لری و … پرداخت؛ تا جایی‌که در برخی از مدارس، برای تکلم به زبان مادری، جریمه وضع می‌شد. این روند آسمیلاسیون تا پایان دوره پهلوی‌ها ادامه یافت و در برهه‌ای که «صنعت نشر و چاپ» و «آموزش همگانی» شتاب چندصدبرابری نسبت به چند دهه قبل گرفته بود، زبان فارسی طی پروژه یکسان‌سازی از سایر زبان‌ها پیشی گرفت و در ایران به زبان مسلط تبدیل شد. در حالی‌که این قابلیت در همه زبان‌های دیگر نیز وجود دارد. در بحبوحه پیروزی انقلاب ۵۷نیز از آنجایی‌که عنصر دین، عامل محرک توده علیه حاکمیت وقت بود، موضوع پرداختن به زبان مادری کم‌رنگ جلوه‌گر و در قانون اساسی، به‌صورت مختصر به این امر پرداخته شد؛ هرچند همین اصل از قانون اساسی نیز، تاکنون به‌مرحله اجرا درنیامده است.

حال با این پیشینه تاریخی و چنین ریخت و بافتار اتنیکی، اینک عنصر هویت در بین اتنیک‌های ساکن در ایران، صورت‌بندی دیگری یافته و جریان‌های فرهنگی ترک‌ها، کردها، عرب‌ها، بلوچ‌ها و … در تلاش هستند تا با اهمیت دادن به زبان مادری، به تک‌زبانی «نه» بگویند اما اختاپوس خبیث یکسان‌سازی و آسیمیلاسیون برای ممانعت از این تلاش‌ها، از هیچ نوع، مانع‌تراشی دریغ نمی‌ورزد و در این فرآیند از تاکتیک‌های امنیتی، سیاسی، فرهنگی، تحقیر، تخفیف و … بهره می‌برد تا رفته‌رفته اتنیک‌های ایرانی را در مارپیچ سکوت قرار داده و به محاق بکشاند.

لکن با رصد دقیق وقایع، جریان‌ها و افکار عمومی باید برای این سرکوب‌گران فرهنگی، آشکار شده باشد که بازی‌های نخ‌نمای آن‌ها دیگر موثر نیست و برای رسیدن به جامعه‌ای همگراتر، لازم است با واقعیات کنار آمد و برنامه عاقلانه‌تری برای زبان مادری اتنیک‌ها تدارک دید. به‌ رسمیت‌شناختن زبان اتنیک‌ها، اجباری‌شدن آموزش زبان مادری دانش‌آموزان، چاپ بدون مانع‌تراشی نشریات و کتاب‌های غیرفارسی، ساخت برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی به زبان (واقعی) اتنیک‌های ساکن در ایران و پرهیز از تحقیر و تهدیدِ دیگری، می‌توان امیدوار بود که جامعه ایرانی، به ‌توسعه‌یافتگی نزدیک‌تر شود. اما با ادامه این روند، بی‌تردید به‌واسطه گسترش رسانه‌های اجتماعی، نه‌تنها پروژه آسیمیلاسیون با شکست سنگین مواجه خواهد شد بلکه واگرایی اتنیک‌ها نیز بیشتر خواهد شد و این یک بازی دوسرباخت برای جامعه ایرانی است که هم پروژه یکسان‌سازی شکست بخورد و هم واگرایی افزایش یابد.

بنابراین، لازم است که تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان فرهنگی، رویکرد دیگری در خصوص برنامه‌های زبانی اتنیک‌ها اتخاذ کنند.

Paylaş.

Şərhlər bağlıdır.