در این نوشته به ۳ سوال پاسخ خواهم داد.
۱- آیا همانطور که ورزش۳ و صفحهی رسمی پرسپولیس ادعا کرده است شعارهای طرفداران تراکتور نژادپرستانه بوده است؟
۲- دلیل بازتکرار جملهی “سنگ زدن به بازیکن پرسپولیس موجب آبروریزی برای ملت آذربایجان شد” از سوی برخی ترکها چیست؟
۳- در متن
مهمترین عامل در تلقی رفتاری در قالب نژادپرستانه، میزان تداعی و یادآوری کلیشهی نسبت داده شده به فرد یا گروهی متعلق به یک اتنیک است. برای مثال وقتی طرفداران پرسپولیس بعد از گل تراکتور در استادیوم آزادی شعار “عر عرتو شنیدم یونجه برات خریدم، ترک خر من، کره خر من” یا تشویق ایسلندی “ائشح ائشح” را سر میدادند دقیقا مرتکب رفتاری نژادپرستانه شدهاند چراکه کلیشهی توهین “ترکِ خر” را به عنوان سلاح و ابزار تحقیر یادآوردی کردهاند. ولی وقتی طرفداران تراکتور از شعاری به لحاظ معنا و لغت همتراز با توهین مورد اشاره استفاده کنند، در بدترین حالت میتوان آن را توهین و پرخاشگری گستاخانه حساب کرد.
در استادیوم با شنیدن شعار “میمون” یا الفاظ دیگر که کلیشهی تحقیر و پست بودن سیاهپوستان را تداعی میکند، اشکهای ماریو بالوتلی سرازیر میشود؛ ولی تصور کنید در یک استادیوم سیاهپوستان دیوید بکهام را به دلیل رنگ پوستش مورد توهین قرار دهند! چه اتفاقی خواهد افتاد؟ حافظهی تاریخی بکهام فاقد هرگونه احساس تحقیر نسبت به اتنیک و رنگ پوست خودش است و طبیعیست که آن افراد سیاهپوست فقط به بکهام، “توهین” کردهاند و میزان تاثیر آن در چارچوب رفتارهای نژادپرستانه قابل بحث نیست.
برای همین است که باریش اونلو استاد دانشگاه علوم سیاسی آنکارا که خود در مقام دفاع از آرای استیو بیکو اظهار نظر کرده است معتقد است؛ نژادپرستی یک نظام تاریخی، اجتماعی و نهادی است؛ این نظام هم تجلی فردی دارد و هم تجلی ساختاری. بر این اساس تنها افراد منسوب به گروه فرادست در سلسله مراتب نژادی و یا قومیتی میتوانند رفتاری نژادپرستانه انجام داده و یا حتی بدون انجام عملی، صرفا به لحاظ انتساب به گروه فرادستِ ساختارِ حاکم از آن منتفع شوند. به عبارت دیگر میتوان گفت که نژادپرستی به ساختاری اشاره دارد که یک گروه قومی یا نژادی را بصورت نظاممند برتر و دارای امتیاز ویژه میکند درحالیکه سایر گروههای قومی یا نژادی را بصورت نظاممند مادون و فاقد امتیاز نگه میدارد. بنابراین، در آمریکا سیاهپوستان و در ترکیه کردها و ارمنیها و در ایران ترکها، عربها، کردها و سایر گروههای غیرفارس این امکان و اقتدار را ندارند که نژادپرست باشند.
بخش دوم
دلیل احساس شرم طرفداران تراکتور را میتوان در مسئلهی “شکست گروه اقلیت در همسازمانی با گروه فرادست ” که استیو بیکو آن را به خوبی تبیین کرده است، جستجو کرد. به نظر استیو بیکو، سیاهپوستان در مبارزه علیه آپارتاید نباید در کنار سفیدپوستان در یک سازمان فعالیت میکردند. زیرا این شکل از همبستگیها به خاطر آنکه عقدهی حقارت و خجولی سیاهپوستان را با عقدههای برتری و اعتماد به نفس سفیدپوستان زیر یک سقف تلفیق میکرد، به ناگزیر، موجب بازتولید تفوّق سفیدپوستان و عجز سیاهان شده و بنابراین به جای هدفشان که نابودی آپارتاید بود به نحوی متناقض باعث تقویت آن میشد.
وقتی طرفداران فوتبال یک گروه غیرفارس(تراکتور) به عنوان مخاطب صفحهای مانند ورزش۳، با آنها وارد مراوده شدهاند؛ خواه ناخواه احساس شرم القا شدهی پنهان توسط آنها را قبول خواهند کرد. و مانند یک فارس فکر خواهند کرد. برای همین است که وقتی مدیای فارسی شروع به بیفرهنگ خواندن طرفداران تیم فوتبال تراکتور و ایجاد احساس شرم میکند، آن بخش از طرفداران تراکتور که مخاطب دائمی مدیایی مثل ورزش۳ هستند شروع به تکرار حرفهای آن رسانهی فارس میکنند، چرا که ناخواسته خود فارس شدهاند. با تعمیم حرفهای اونلو به راحتی میتوان نتیجه گرفت که منظور از فارس کسی نیست که از پدر-مادری فارس به دنیا میآید و یا زبان مادریاش فارسی است. فارس بودن، منسوبیت به گروه قومی حاکم و یا پتانسیل برای آسیمیلاسیون و ادغام در چهارچوب سلسلهمراتب قدرت مشخصی است که از طریق آن، فرد میآموزد که همانند یک فارس فکر کند، صحبت کند، دست به کاری بزند، فعل و انفعال یابد، احساساتی شود و یا اینکه در رابطه با موضوع مشخصی احساساتی نشود، فعل و انفعالی نداشته باشد یا کاری نکند.
بخش سوم
حال سوال اینجاست که ورزش۳ چرا تصمیم میگیرد که شعارهای همیشگی “ائشح ائشح” دهها هزارنفری در استادیوم آزادی از سوی طرفداران پرسپولیس را نبیند و در مقابل با استناد به صفحهی رسمی پرسپولیس مدعی شعارهای نژادپرستانه توسط طرفداران تیم فوتبال تراکتور میشود؟
جواب را با تغییر جغرافیا میتوانیم با تعمیم از زبان اونلو بشنویم:
قرارداد فارس بودن، مستلزم آن نیست که همه فعالانه فارس بودن را به جا آورده و به آن تعالی بخشند. مقبولتر از آن، مشارکت منفعلانه در فارس بودن است. شما از طریق ورود نکردن به موضوعاتی که قرارداد فارس بودن ممنوعشان کرده، با بیاعتنایی به موضوعات ممنوعه، عدم کسب اطلاعات در موردشان و احساساتی نشدن نسبت به آنها نیز میتوانید در چهارچوب قرارداد جای بگیرید. مثلاً اگر به اکثریت اهالی برجستهی علوم اجتماعی در ایران نگاه کنید، آشکارا متوجه این مسئله میشوید. بخش مهمی از این اهالیِ علوم اجتماعی کسانی نیستند که به مدح فارس بودن بپردازند و یا فارسبازی در بیاورند. حتی ممکن است در هیچ کدام از آثارشان از فارس بودن هم بحث نکرده باشند. اما با عدم ورود به مسئلهی ترکها و سایر اتنیکها مشارکتی منفعلانه را نمایش میدهند. یعنی نه فقط با کارهایی که انجام دادهاند بلکه با کارهایی که انجام ندادهاند هم تبدیل به نمایندگان مقبول علوم اجتماعی ایران شدهاند. آنها نمیخواهند و دوست ندارند خشم عمیق طرفداران تراکتور به عنوان بخش مهمی از جامعهی ترک را بررسی کنند تا مبادا به این نتیجه برسند که این خشم حاصل سال ها تحقیر، توهین و تبعیض علیه ترکهای ایران است.