اسلحه، فرقه دموکرات آذربایجان و قره داغ

Google+ Pinterest LinkedIn Tumblr +

روز ۲۱ بهمن ماه ۱۳۲۴ جشن مفصلی در اداره وظیفه ملی (نظام وظیفه) منعقد شد که روزنامه آذربایجان آنرا به تفصیل گزارش داد. پیشه وری نطق مفصل و مهیجی را در مجلس کرد: «ما برای حفظ آزادی و سعادت ملتمان٬ نیاز داریم با کمک قشون نظامی خودمان این کار را انجام دهیم» و در ضمن آن٬ به تهران و فارس حمله لفظی نمود که «دو راه داریم: یا تهران موافقت کند که ما آزادانه وظایف اقتصادی٬ فرهنگی و ملی خودمان را به سرانجام برسانیم٬ یا ما مجبور می شویم تهران را گرفته٬ مرکز مرتجعینی که علیه آزادی مبارزه می کنند را خراب و برای تهرانیها یک حکومت دموکراتیک تشکیل بدهیم». پیشه وری با اشاره به نماینده مطبوعات یوگسلاوی که آنجا بود٬ ادامه داد: «ملت ما به ملت یوگسلاوی یک شباهت دارد. مردم یوگسلاوی هنگام اشغال کشورشان توسط آلمانیها٬ در اطراف ژنرال تیتو جمع شده٬ آزادی ملی آفریدند. مبارزات قهرمانانه ملت ما٬ هیچ شباهتی با مردم تهران و اصفهان ندارد. ملت ما فارس نیست و با فارسها متفاوت است. زبان مخصوص خود را دارد. با زور هم نمی شود فارسشان کرد.»٬ و«ما باید توپ و هواپیما و سلاح خودمان را داشته باشیم. ما گلیم خانه مان را هم می فروشیم تا توپ و تانک بخریم. آزادی ایران٬ آزادی آذربایجان است.». و آخر سر گفت که «فقط توپلارین آغزیندان چیخان سوز حقیقتدیر» یا «فقط حرفهایی که از دهان توپها در میآید حقیقت دارد». برای اینکه مردم نگران حرفهای او نباشند٬ پیشه وری اضافه کرد که «نمی گویم جنگی در پیش است ولی برای جنگ باید همیشه آماده بود. من خودم هم لباس نظامی خواهم پوشید».[1] به باور عبدالله مجتهدی٬ روحانی که در همین دوره در تبریز زندگی می کرد٬ «اگر جنبه ملیت و مقابل گذاشتن آذربایجانی در مقابل فارس در این نطق نبود٬ این نطق خیلی شبیه به نطقهای شیخ محمد خیابانی می شد».[2]

بعد از پیشه وری٬ حاج میرزا علی اکبر صدقیانی از تجار تبریز٬ حاجی نظام الدوله رفیعی معاونت مجلس از طرف مالکین٬ حاجی عظیم خان برادر ستارخان٬ و قلی خان بورجالو از طرف ایل قاراپاپاق صحبت کرده٬ اظهار موافقت و تبریک گفتند.[3] در ادامه صادق پادگان٬ جمله ای از امام اول شیعیان آورد: «الحیات تحت ظلال السیوف (دیریلیک قیلنیجلارین سایه سینده دیر) یعنی زندگی در سایه شمشیرهاست. دیروز همه شاهد بودند که پانزده هزار نفر داوطلب نظامی برای ثبت نام آمده بودند. پیشنهاد میکنم همه لباس نظامی پوشیده٬ سرکار بروند».[4]

بدنبال همین‌٬ در روز جمعه ۲۶ بهمن ماه میتینگ بزرگی از طرف سران حکومت خودمختار آذربایجان- همچون جعفر کاویان و سرهنگ آذر- در تبریز ترتیب داده شد که در آن افراد را برای پیوستن به خدمت نظام وظیفه تشویق میکردند.[5] بی ریا هم جز سخنرانان بود و لباس نظامی تنش کرده بود. در این میتینگ٬ یک نفر زن -به نام جمشیدی-هم نطق نمود٬ که بنا بر شنیده های مجتهدی٬ «جز مهاجرین از روسیه» بوده و مردم خیال کرده بودند که قفقازی است.[6]

در همان روز٬ در تبریز صحبتهایی بین مردم رایج بود که «بازار را [دموکراتها] خیال دارند ببندند و نمایش بدهند که قشون روس ایران را تخلیه نکند».[7] در تهران٬ روزنامه های دست چپ٬ ٬‌تخلیه قشون روس را به این شرط خواستند که انگلیس هم بحرین را تخلیه نماید. هر قدر که موعد تخلیه قشون روس (در ۲ مارس / ۱۱ اسفند) نزدیک می شود٬ مردم با علاقه راجع به موضوع صحبت می کردند. علایم اولیه ای از تخلیه در شهر دیده و شنیده می شد: بیمارستان شوروی مریضها را قبول نمیکرد٬ مدرسه شوروی هم شاگردها را نمی پذیرفت. چند عمارت هم که دست روسها بوده تخلیه کرده به دست صاحبانشان داده بود.[8] عبدالله مجتهدی در خاطرات روز ۲۹ بهمن /۱۸ فوریه ادعا دارد که «از اداره روزنامه «وطن یولوندا» به اشخاصی که آبونمان داشتند مراجعه کرده بودند که طلب خود را دریافت کنند چون تا یک هفته روزنامه تعطیل و اداره آن برچیده خواهد شد».[9] البته آخرین شماره قابل دسترس این روزنامه به تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۳۲۵ / ۲۶ آپریل ۱۹۴۶ می باشد.[10]  در کنار اینها٬ علایم جسته و گریخته ای از اضطراب در حکومت آذربایجان دیده می شد که «برخلاف آنچه حضرات تظاهر می نمایند٬ در باطن دچار اندیشه شده و از آینده نگران هستند»[11] که احتمالا خبرهایی را راجع به نتایج سفر قوام به مسکو شنیده بودند.

شکل ۱- رژه اعضای فرقه دموکرات در تبریز.[12]

شکل ۱- رژه اعضای فرقه دموکرات در تبریز.[12]

در خارج از تبریز٬ در أواخر بهمن ماه و بنا بر شنیده های مجتهدی٬ اوضاع در نزدیکیهای قوشادره / میاندوآب و در قسمتهای اطراف برای حکومت آذربایجان خوب نبود. کبیری -وزیر راه- برای جلوگیری از حوادث راهی محل حادثه شده بود. و در ارومیه «گویا قسمتی از اطراف شهر در دست کردها» بود.[13]

کنسول آمریکا در تبریز خبر می دهد که «۱۰ صبح روز نخست اسفند ماه / ۲۰ فوریه ۱۹۴۶ پیشه وری با قاضی محمد مذاکره می کند. قاضی محمد میگوید که می خواهند رضائیه را بجای مهاباد پایتخت قرار دهند. پیشه وری نمیپذیرد.»[14] رابرت روسو اضافه می کند که «کردها ۱۵۰ هزار تفنگ و تعدادی توپ و مسلسل دارند٬ ولی آذربایجانیها ۲۵ هزار تفنگ».[15]

در قره داغ٬ که روزنامه آذربایجان بدرستی پیشنهاد داده بود اسمش از ارسباران به همان نام اصلی و تاریخی خود برگردد٬[16] خانهای سرشناس منطقه از همان آغاز شروع بکار حکومت فرقه٬ دسته های مقاومتی تشکیل داده و علیه حکومت خودمختار دست به اسلحه برده بودند.[17] سِرگِئیف خبرنگار روزنامه عصر مسکو که به آذربایجان و زنجان سفر کرده بود طی یادداشتی از ناحیه قره‌داغ نوشت که عبدالله خان محمدخانی و صمد خان قسمت های مسلح سوار تشکیل داده و اعمال خشونت آمیز شدید را مرتکب میشوند. در بسیاری از دهکده ها نقل می شود که اینها لبهای يك دهقان که عضو فعال فرقه دموکرات بوده را دوخته بودند. در  تبریز اطلاع حاصل می شود که به فرمان عبدالله خان٬ پوست صورت دو  نفر از دهقانان را کنده و آهن گداخته روی زخم آنها گذارده اند. در موقع شکنجه به طرفداران فرقه گفته اند که «این مجازاتها برای اینست که فریاد کرده اید: زنده باد آزادی! زنده باد فرقه دموکرات!».[18]

عبدالله خان محمدخانلو و دایی اش رضاقلی خان٬ عبدالصمدخان احمدی به همراه پسرش حسن خان و دامادش بهمن خان٬ مصطفی خان و پسرش سام خان و افراد دیگر[19] تشکیلات سازمانی فرقه را تخریب و باعث ناامنی شده بودند. بنا بر ادعای روزنامه آذربایجان٬ آنها طرفداران فرقه را با شکنجه کشته و حتی دماغ٬ گوش و لب روستاییان حامی فرقه را بریده بودند.[20] بنا بر گفته بازماندگان آنها٬ افسران اعزامی فرقه همچون سرهنگ آرام ارمنی٬ عده ای از افراد منطقه را زیر سوال برده و شکنجه کرده بودند که جای این خانها را لو بدهند.[21] به عبارتی٬ شکنجه افراد عادی جهت لودادن و ندادن از هر دو طرف موافقین و مخالفین فرقه اتفاق افتاده بود. عبدالصمدخان فرزند صمدخان احمدی[22] که با مامورین حکومت آذربایجان درگیر شده بود٬ به همراه سه نفر از آخوندهای قره داغ به دلیل همکاری با وی دستگیر شده بود.[23] عبدالله خان محمدخانلوکه از سالهای پیش با حسن ارفع در تماس بوده و با همکاری آخوند سید کاظم اهری دفتر حزب توده در اهر را تخریب کرده بود[24]٬‌ و برای روسها مزاحمت ایجاد می کرده٬ بعد ازمقاومتهای زیاد٬ نیز دستگیر شده بود.[25]٬‌ بنا بر شنیده های مجتهدی٬ «رعایای دهات ارمنی نشین قره داغ» این خانها را گرفته‌ بودند[26] و بنا بر گفته های بازماندگان افراد محلی٬ دو نفر چریک به فرماندهی سرگرد چوبانیان مسیحی و همکاری بارون استیپان کدخدای وینق (روستای ارمنی نشین) در دستگیری رضاقلی خان محمدخانی و خواهرزاده اش دخالت داشته‌اند.[27] افراد دستگیر شده مورد محاکمه صحرایی قرار گرفتند.

فرایند دادگاه صحرایی سریع بود. و آن طور که پیشتر نیز در روزنامه رسمی دولت آذربایحان قول داده شده بود: «خائنین به آسایش مردم٬ جزایی جز مرگ ندارند و آنهایی که مقابل حکومت ملی آذربایجان امنیت زدایی کرده٬ خون برادری ریخته٬ بلافاصله محو خواهند شد».[28]  روزنامه آذربایجان٬ خانهای منطقه قره داغ ٬ بویژه صمدخان و عبدالله خان٬ را قلدرهایی می نامید که «در ۵۰ سال اخیر٬ بویژه در”عصر طلایی “رضاخان٬ یکه تازی کرده بودند٬ اموال افرادی را که مخالفت کرده بودند ٬‌٬‌مورد تعرض قرار داده»، «به زنان و دختران تجاوز»٬ و «با سوزن لحافدوز دهان آنها را دوخته٬ زبانشان را در آورده بودند». «حکومت سابق از آنها پول [رشوه] گرفته٬ آنها را بحال خود گذاشته بود» و «در طی حکومت ملی٬ علیه فرقه قیام مسلحانه کرده بودند». عبدالله خان که «در حین مقاومت در برابر نیروهای فرقه٬ زخمی شده[29] و بعد از انتقال در اهر جان داده بود»٬ توسط دادگاه صحرایی بطور غیابی محکوم شد. رضاقلی خان که پایش در اثر سرما یخ زده بود٬ مورد معالجه قرار گرفته[30] و سپس محکوم شد. در کنار اینها٬ نوکرها و رعیتهای این خانها نیز بدلیل وفاداری به آنها و همدستی دستگیر شده بودند نیز باید دادگاه صحرایی می شدند.

بعد از یک هفته تحقیقات و بازرسی٬ ساعت ۱۶:۳۰ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۲۴ ٬ مرحله نهایی دادگاه صحرایی شروع شد. بعد از چهار ساعت مذاکره٬ آخرین دفاعیات متهمین شنیده شد. و در نهایت بعد از یک ساعت شور٬ دادگاه رای صادر کرد: «عبدلله خان که ضمن مقاومت زخمی٬ دستگیر و فوت کرده بود٬ جزایش مرگ و اموالش مصادره می گردد؛ اموال رضاقلی خان نیز مصادره و به حکم تیر محکوم می شود؛ رعیتهای آنها یوسف طالب اوغلی با تیر و موسی (معروف به هُمای) به اعدام محکوم می شوند؛ هاشم خان (فرزند عبدالله خان)٬ ترلان خان و حمزه خان به دو سال حبس و تبعید از قره داغ محکوم می شوند؛ چهار نفر از دستگیرشدگان به شش ماه حبس محکوم٬ ولی شش نفر دیگر تبرئه و مرخص می شوند».[31]

در گزارشهایی که روزنامه آذربایجان از جریان محاکمه متهمین تهیه کرده٬ اسامی قاضی ها آورده نشده بود و این بدلیل احتیاط یا ترس از عواقب غیرمنتظره أمور و شاید حفظ امنیت جانی اعضای دادگاه صحرایی بوده باشد. همین ارگان رسمی دولت نوشت که محکومین به نتیجه دادگاه اعتراض داشتند و می خواستند که حداکثر حبس طولانی مدت ۱۰ ساله بگیرند. بعد از شنیدن وصیت عبدالله یوسف اوغلی٬ یکی از فدایی ها که هفته پیش دوستش را در جنگ با خانهای قره داغ از دست داده بود‌٬ طناب اعدام را بر گردن محکوم انداخت و آنرا به دار آویخت.[32] احکام تیرباران و اعدام در ساعتهای پایانی همان روز ۶ اسفند انجام شد.[33]

علاوه بر اینها٬ ارگان رسمی فرقه دموکرات تصویر آخوند ملاموسی و یارانش را چاپ کرد که علیه حکومت ملی حکم جهاد داده بوند.[34]

روزنامه آذربایجان برای جلب مردم برای پیوستن به قوه نظامی حکومت خودمختار مدام تبلیغ و تشویق می کرد٬ در ۹ اسفند از ملحق شدن یک زن داوطلب به نام «قیصر امیرمقدم» خبر داد. و اضافه کرد که پیشه وری شخصا آن را تبریک گفته است. [35] مجتهدی در یادداشتهای روزانه اش مینویسد که «مردم دعوت حکومت را به داخل شدن به زیر پرچم٬ حُسنِ استقبال نمی کنند.»٬ «مردم به اعلانهای اسامی مشمولین ترتیب اثر نمی دهند»٬ و در کارخانجات تبریز و بازار مراغه «مامورین نظامی غفلتا وارد شده» آنهایی را که مشمول بودند گرفته و سوار ماشین نموده برده اند.[36] به عبارت دیگر٬ جریان نظام وظیفه آنطور که حکومت فرقه دموکرات تمایل داشت پیش نمی رفت. …

 

منابع:

[1] سرمقاله٬ آذربایجان٬ «فقط توپلارین آغزیندان چیخان سوز حقیقتدیر»٬ ش. ۱۲۳ ٬ روز ۲۲ بهمن ۱۳۲۴ ٬ ص. ۱ و ۴.

[2] عبدالله مجتهدی٬ ٬‌بحران آذربایجان٬ ص. ۱۱۸-۱۱۹.

[3]  ترکیب هر دو منبع اخیر.

[4] سرمقاله٬ آذربایجان٬ «فقط توپلارین آغزیندان چیخان سوز حقیقتدیر»٬ ش. ۱۲۳ ٬ روز ۲۲ بهمن ۱۳۲۴ ٬ ص. ۴.

[5] آذربایجان٬ «جمعه نین تظاهراتیندان منظره لر»٬ ش. ۱۳۰ ٬ روز ۳۰ یهمن ۱۳۲۴.

[6] عبدالله مجتهدی٬ ٬‌بحران آذربایجان٬ جمعه ۲۶ بهمن٬ ص. ۱۲۲-۱۲۳.

[7] عبدالله مجتهدی٬ ٬‌بحران آذربایجان٬ جمعه ۲۶ بهمن٬ ص. ۱۲۳.

[8] عبدالله مجتهدی٬ ٬‌بحران آذربایجان٬ شنبه ۲۷ بهمن٬ ص. ۱۲۳.

[9] عبدالله مجتهدی٬ ٬‌بحران آذربایجان٬ دوشنبه ۲۹ بهمن٬ ص. ۱۲۶. همزمان با روزنامه وطن یولوندا که برای قشون روس در تبریز نشر میشد٬٬‌روزنامه انگلیسی «تهران دیلی نیوز» در تهران منتشر میشد که اخبار قشون انگلیس را پوشش میداد.

[10] آخرین شماره در آرشیو نگارنده شماره ۴۰۴ بتاریخ ۲۶ آپریل ۱۹۴۶ یا ۶ اردیبهشت ۱۳۲۵ می باشد٬ ولی در آن به اینکه این آخرین شماره خواهد بود اشاره ای نشده است.

[11] عبدالله مجتهدی٬ ٬‌بحران آذربایجان٬ یکشنبه ۲۸ بهمن٬ ص. ۱۲۴.

[12] از آرشیو نگارنده.

[13] عبدالله مجتهدی٬ ٬‌بحران آذربایجان٬ دوشنبه ۲۹ بهمن٬ ص. ۱۲۶.

[14] کاوه بیات٬ کردها و فرقه دموکرات٬ گزارش کنسول آمریکا در تبریز٬‌ص. ؟؟

[15] کاوه بیات٬ کردها و فرقه دموکرات٬ گزارش کنسول آمریکا در تبریز٬‌ص. ؟؟

[16] حسین نصیرزاده٬ آ ذربایجان٬ «قره داغ»٬ ش. ۱۳۰ ٬ روز ۳۰ یهمن ۱۳۲۴.

[17] حمید نیکپور٬ آذربایجان٬ «ملی حکومتین خلق دشمنلری ایله مبارزه‌سی»٬ ش. ۱۳۱ ٬ روز ۱ اسفند ۱۳۲۴.

[18] مردم٬ «در آذربایجان ایران»٬ یادداشتهای سفر سرگیف در عصر جدید مسکو٬ ترجمه محمدحسن تمدن٬ بازنشر در ٬ ش. ۲۶ ٬  ۲۷ بهمن ۱۳۲۴ ٬ ص. ۸-۱۲.

[19] آزاد٬ «قتل فجیع میهن پرستان ارسباران»٬ ش. ۴۰۰ ٬ روز ۱ خرداد ۱۳۲۵.

[20] حمید نیکپور٬ آذربایجان٬ «ملی حکومتین خلق دشمنلری ایله مبارزه‌سی»٬ ش. ۱۳۱ ٬ روز ۱ اسفند ۱۳۲۴. این ادعای روزنامه آذربایجان را اسماعیل لیثی-عموی نگارنده- نیز نقل قول می کرد.

[21] یادداشتهای نگارنده و تحقیقات میدانی. همچنین بنگرید به محمد حافظ زاده٬ ارسباران در گذر حماسه و تاریخ٬ نشر مهد آزادی٬  تبریز٬ ۱۳۷۶ ٬ ص. ۳۹۸-۳۹۹.

[22] خانواده احمدی در راه انقلابها جان دادند: صمدخان احمدی در جنگ مشروطیت کشته شد٬ فرزندش عبدالصمدخان در دوران فرقه دموکرات و نوه اش چنگیز احمدی فرزند عبدالصمدخان و متولد همان سال ۱۳۲۵ از چریکهای فدایی خلق و عضو گروه رازلیق بود که در دهه ۱۳۵۰ خورشیدی در زندانهای محمدرضاشاه شکنجه و در سال ۱۳۶۱ در زندان جمهوری اسلامی جان باخت.

[23] عبدالله مجتهدی٬ ٬‌بحران آذربایجان٬ دوشنبه ۲۹ بهمن٬ ص. ۱۲۶-۱۲۷.

[24] محمد حافظ زاده٬ ارسباران در گذر حماسه و تاریخ٬ نشر مهد آزادی٬  تبریز٬ ۱۳۷۶ ٬ ٬ ص. ۳۸۳-۳۸۴.

[25] محمد حافظ زاده٬ ارسباران در گذر حماسه و تاریخ٬ نشر مهد آزادی٬  تبریز٬ ۱۳۷۶ ٬ ٬ ص. ۳۸۵ ٬

[26] عبدالله مجتهدی٬ ٬‌بحران آذربایجان٬ دوشنبه ۲۹ بهمن٬ ص. ۱۲۶-۱۲۷.

[27] یادداشتهای نگارنده. همچنین بنگرید به بهزاد محمدخانی٬ نهضت میهن پرستان ارسباران٬ موسسه مطالعات تاریخ معاصر٬ ۱۳۹۴ ٬ ص. ۷۳ و ۷۵.

[28] سرمقاله٬٬‌ آذربایجان٬ «۵۰ ایل لیک بیر جنایت تاریخینین صونی»٬ ش. ۱۳۵ ٬ روز ۷ اسفند ۱۳۲۴.

[29] بنا به گفته های بازماندگان حادثه٬ وی قبل از دستگیری از همراهش خواسته بود که او را با تیر بزند ولی او آنرا قبول نکرده بود (یادداشتهای نگارنده در گفتگو با اسماعیل لیثی در تابستان ۲۰۰۶). لذا در آخرین سنگربندی خودش سعی کرده بود با آخرین تیرهای مانده در تپانچه پنج تیرش خودش را بزند که بعد از ۳ یا ۴ تیر خودش را زخمی کرده بود که بعدا در اواخر بهمن ۱۳۲۴ در اهر جان داد (گفتگوی نگارنده با بهمن زمانی در ۱۵ سپتامیر ۲۰۲۰).

[30] فتحی خشکنابی٬ آذربایجان٬ «قره داغ قولدورلاری!»٬ ش. ۱۳۵ ٬ روز ۷ اسفند ۱۳۲۴ ٬ ص. ۱ و ۴.

[31] فتحی خشکنابی٬ آذربایجان٬ «قره داغ قولدورلاری!»٬ ش. ۱۳۵ ٬ روز ۷ اسفند ۱۳۲۴ ٬ ص. ۴.

[32] فتحی خشکنابی٬ آذربایجان٬ «۴ جانی نین اعدامی»٬ ش. ۱۳۵ ٬ روز ۷ اسفند ۱۳۲۴ ٬ ص. ۱ و ۴.

[33] در برگه های «شهبدان میهن پرست» که بعد از شکست فرقه توسط ارتش شاهنشاهی صادر شد و شامل این افراد گردید٬ تاریخ مرگ را  ۱۳ اسفند ۱۳۲۴ برای آنها نوشته اند که اشتباه می باشد.

[34] آذربایجان٬ «ملی حکومتین علیهنه جهاد حکمی…»٬ ش. ۱۳۵ ٬ روز ۷ اسفند ۱۳۲۴ ٬ ص. ۴ و  ش. ۱۳۶ ٬ روز ۸ اسفند ۱۳۲۴ ٬ ص. ۴.

[35] آذربایجان٬ «میللی اردویا قاتیلان بیرنجی قادین»٬ ش. ۱۳۷ ٬ روز ۹ اسفند ۱۳۲۴ .

[36]  عبدالله مجتهدی٬ بحران آذربایجان٬ ۳۰ بهمن ۱۳۲۴ ٬ ص. ۱۲۷.

Paylaş.

Müəllif haqqında

یونس لیثی دریلو

Şərhlər bağlıdır.