نژادپرستی میراث خاندان پهلوی است

Google+ Pinterest LinkedIn Tumblr +

از اواسط قرن هیجدهم که منتسکیو در کتاب روح‌القوانین بحث تفکیک قوا را مطرح کرد و به‌مرور شکل حاکمیت‌ها مردم‌سالارانه شد، اغلب جوامع توسعه‌یافته، نظام حکومتی خود را مبتنی‌بر دموکراسی و اقتدارزدایی از فرد کردند و اکثر جوامعی که در سیر این تحولات عقب افتادند و هم‌چنان حاکمیت‌های مبتنی‌بر پادشاهی مطلقه را ادامه دادند، با چالش‌های توسعه‌ای مواجه شدند. آنچه‌که در کتاب «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟» تبیین شده نیز نشان می‌دهد که وجود حاکمیت‌های الیگارشیک، مانع جدی توسعه جامعه است.

با بروز مشکلات حاد معیشتی در بین اقشار مختلف، بخشی از جریان‌های سیاسی دلبسته به رژیم شاهنشاهی، با برجسته کردن نمادهای شاهی و با تبلیغات رسانه‌ای متنزل، تلاش دارند نام فرزند محمدرضا پهلوی را بزرگ کنند. اما با دلایل عقلی و تاریخی و با نگاه به تمام مدل‌ها و نظریات حوزه علوم سیاسی طی دو قرن اخیر می‌توان وجود و وجوب نظام شاهنشاهی را مردود دانست.

دیرپایی است که «ناسیونالیسم» در ایران به اشکال مختلف ریشه دوانده و به نسبت وابستگی قومی افراد، قرائت‌های مختلفی از آن به‌دست آمده است. متاسفانه در ایران گروه‌های مختلف قومی همدیگر را متهم به نژادپرستی می‌کنند. فارغ از اینکه در شرایط فعلی، کدام گروه‌ها چه برداشتی از ناسیونالیسم و نژادپرستی دارند، سعی داریم در این مجال اندک به ریشه‌های پیدایی این واژه بیگانه با روح ایرانی بپردازیم.

ناسیونالیسم در ایران با «کمربند بهداشتی» ساخته انگلستان گره خورده است. پدید آمدن، گستره و دلیل پیدایش این کمربند هم بسیار حائز اهمیت است. گسترش جنبش‌هایی در مناطق مختلف ایران، از جمله جنبش خیابانی در آذربایجان، جنبش جنگل گیلان، قیام امیرموید سوادکوهی در مازندران، ابوالقاسم لاهوتی در تبریز، محمدتقی خان پسیان در خراسان، قیام تنگستانی‌ها در فارس و قیام‌ها و شورش‌های خرد دیگر، باعث شد که انگلستان در تقلای ایجاد یک قدرت مرکزی در ایران باشد.

از آنجایی که برنامه استراتژیک انگلستان ایجاد «کمربند بهداشتی» جهت مقابله با ورود سوسیالیسم به کشورهای همسایه و یا تحت نفوذ اتحاد جماهیر شوروی بود، استعمارگر پیر را بر آن داشت که شوروی سابق را در یک وضعیت ایزوله قرار دهد. همین امر باعث شد که انگلستان دست به‌کار شود و با روی کار آوردن حاکمیت‌های دست‌نشانده استراتژی خود را پیاده کند. ظهور یافتن «پیلسودسکی» در لهستان، «ریدر سمیگلی» در رومانی، «چیان کای‌شک» در چین، «هیروهیتو» در ژاپن و رضاشاه در ایران و ارتباط آن‌ها با انگلستان نشان می‌دهد که فرایند پیدایش کمربند بهداشتی به‌خوبی پیش رفته بود.

روی کار آمدن رضا شاه در ایران و انقراض سلسله قاجاریه در آبان ماه ۱۳۰۴توسط مجلس پنجم، باعث پیدایش ریخت نوینی در ساختار سیاسی ایران شد که یکی از جریان‌های تاثیرگذار بحث ناسیونالیسم در ایران بود. اما رفته‌رفته کارکرد این واژه به‌جای ستیز با بیگانه، تبدیل به ستیز بین اقوام ایرانی شد. رشد میلیتاریسم، مبارزه با کمونیسم، ایجاد پلیس مخفی، گسترش و اعمال سیاست‌های شوونیستی بنا نهاده شده بر پان‌ایرانیسم علیه اقوام غیرفارس از مشخصه‌های اصلی گفتمان حاکمیتی پهلوی بود که در این راستا سازمان نژادپرستانه «پرورش افکار» تاسیس شد. سازمان مذکور که وابستگی حکومتی داشت، در خرداد ۱۳۲۰، برای دست یافتن به یکسان‌سازی ملی وسیع‌تر، به‌دستور رضاشاه در ایران تاسیس شد. رئیس این اداره، احمد متین دفتری وزیر دادگستری بود.

رژیم پهلوی این سازمان را با الگو قرار دادن ماشین‌های تبلیغاتی ایتالیای فاشیست و آلمان نازی برای تفهیم آگاهی ملی و ایده‌های ناسیونالیستی به مردم از طریق مجله، جزوه، روزنامه، کتاب درسی و برنامه‌های رادیویی، تشکیل داد. در واقع ناسیونالیسم از نوع قوم‌گرایی فارسی در ایران از طریق این سازمان نژادپرستانه در ایران نضج یافت و تبدیل به یکی از مولفه‌های اساسی در استراتژی کمربند بهداشتی شد.

پیدایش احزاب ملی‌گرا در همان دوران رونق زیادی گرفت که این روال بعد از برکناری رضا شاه در ایران ادامه یافت و احزابی مانند «حزب کبود» به‌وسیله حبیب‌الله نوبخت و حزب ملیون ایران روییدند که نکته جالب در مورد حزب ملیون ایران، برخورداری از حمایت آلمانی‌ها بود. بعد از تصرف ایران توسط متفقین، حزب کبود از بین می‌رود ولی جاسوسان آلمانی در ایران به فعالیت خود ادامه دادند و در نهایت در اواخر سال ۱۳۲۰به رهبری افرادی چون نوبخت و زاهدی حزب ملیون ایران تشکیل شد. نقش یک جاسوس آلمانی به نام «فرانتس مایر» در شکل‌گیری این حزب بسیار زیاد بود که بعدها با شکست آلمان نازی این جاسوس دستگیر شد و بدین ترتیب هویت اعضای حزب ملیون ایران که بعدها با عنوان ستون پنجم نازی‌ها شناخته شدند، برملا شد.

بی‌شک افراد بسیار زیادی در آن مقطع بر طبل پان‌ایرانیسم کوبیدند که شاید یکی از شاخص‌ترین آن‌ها محسن پزشکپور بود که در سال ۱۳۳۰حزب «پان‌ایرانیست» را تاسیس کرد که البته شمردن این افراد از حوصله این نوشته خارج است.

به‌هر تقدیر با روی کار آمدن گفتمان مثلا مدرن حاکمیت پهلوی، چند روند پارادوکسیکال در ایران شکل گرفت. بدین‌ترتیب که این گفتمان متشکل از شاخص‌های در هم‌تنیده‌ای نظیر نظریه شاهی ایرانی، پاتریمونیالیسم، گفتمان توسعه به‌مثابه مدرنیسم غربی و امثالهم بود که بر اقتدارگرایی، ناسیونالیسم ایرانی، مرکزیت سیاسی، سکولاریسم و توسعه صنعتی تاکید می‌کرد که اساسا بحث توسعه در زمینه‌های فرهنگی و صنعتی به‌مانند توسعه در غرب با روح اقتدارگرایی در تناقض بود که این مسئله در جای خود نیاز به بررسی‌های عمیق‌تری دارد. اما آنچه در این نوشته حائز اهمیت است، شکل‌گیری نوعی «گفتمان مقاومت» در برابر گفتمان پهلوی است. چنان‌که در گفتمان پهلوی، مذهب، گروه‌های سنتی و مخصوصا اقوام می‌باید به‌عنوان «اغیار گفتمانی» از عرصه قدرت بیرون باشند و از آنجایی که مروجان این گفتمان، نهادهایی مانند سازمان «پرورش افکار» بودند، اقوام ایرانی در دوره‌های مذکور، به‌شدت تخریب، تحقیر و تضعیف شدند. مثلا محمود افشار یزدی طی مطلبی در روزنامه «آینده» در مورد زبان ترکی چنین می نویسد: «آذربایجانی یا ایرانی هست، یا نیست! اگر ایرانی هست، ترک نمی‌تواند باشد! آذربایجانی‌ها باید خود پیشقدم شده و زبان ملی خود را رواج دهند تا کم‌کم ترکی که خارجی است از بین برود.» وی همچنین معتقد است: « اگر مردم آذربایجان توانستند روزنامه‌های ترکی را بخوانند و به ترکی چیزی بنویسند و شعر بگویند، دیگر چه نیازی به فارسی خواهند داشت؟»

با چنین هجمه‌ها و حمله‌های نژادپرستانه به اقوام و نفرت‌افکنی‌های خاص، در برابر گفتمان پهلوی که «دال مرکزی» آن فاشیسم و راسیسم هیتلری بود، نوعی گفتمان مقاومت شکل گرفت که متاسفانه این حق‌خواهی و مقاومت امروزه با انگ «تجزیه‌طلبی»، «قوم‌گرایی» و «پان‌فلانیسم» محکوم می‌شود.

این در حالی است که برخی برای بزرگ جلوه دادن خود و به تبع آن تحقیر دیگران، حتی دست به تاریخ‌سازی هم می‌زنند. مثلا به گفته کامیار عبدی یکی از باستان‌شناسان و محققان دانشگاه میشیگان، متون وصیت‌نامه‌ای منتسب به کوروش که در برخی پایگاه‌های اینترنتی، نشریات، پوسترها و کتاب‌ها منتشر شده، نه تنها غیرواقعی است، بلکه توسط عده‌ای از افراد «کوروش‌پرست»، نوشته شده است. عبدی هم‌چنین معتقد است که بررسی زبان و الفاظ امروزی به‌کار رفته در این متون نیز به‌خوبی نشانگر روایت وصیت‌نامه‌ای جعلی از پادشاه هخامنشی است.

با شکل‌گیری گفتمان مقاومت در بین اقوام غیرفارس ایرانی، طبیعی به‌نظر می‌رسد که مروجان اندیشه‌های راسیستی، مقاومت اقوام را با تعابیری چون قوم‌گرایی، نژادپرستی و تجزیه‌طلبی محکوم کنند و در این بین فرزند محمدرضا پهلوی که میراث‌دار نگرش‌های نژادپرستانه پدر و پدربزرگ خویش است، اتنیک‌های ساکن در ایران را، قبیله و عشیره بنامد.

Paylaş.

Şərhlər bağlıdır.