فیلم سینمایی قولچاق از راهیابی به جشنواره فیلم فجر باز ماند. آن هم به یک دلیل ساده: ترکی بودن زبان فیلم! ما که فیلم را ندیدهایم اما بهروز افخمی، یکی از ده فیلمساز برتر تاریخ سینمای ایران، میگوید که فیلم «حیرتانگیز» بود و انگیزه هیئت داوران برای ممانعت از راهیابی به جشنواره، بدلیل ترکی بودن زبان فیلم بود. اگرچه تصور میشد که با درخشش آتابای، شاید بدنه سینمای کشور و تصمیمگیران سانترالیست، در نگاه و نگرش خود تجدید نظر کنند اما معالاسف، نه تنها شاهد هیچ عقبنشینی از مواضع مرکزگرایانه نیستیم بلکه، رفتهرفته حلقه مرکزگرایی تنگتر و تنگتر میشود.
هرچند اصغر یوسفینژاد، کارگردان تبریزی فیلم سینمایی قولچاق، پیشتر نیز با ساختن فیلم ائو، به همین سد مرکزگرایی خورده بود اما این بار به گفته افخمی با فیلمی جاندار و مایهدار پا به عرصه گذاشته بود. البته من فکر میکنم اگر کارگردان آتابای، خانم نیکی کریمی نبود، آتابای هم به سرنوشت ائو و قولچاق دچار میشد اما به هر حال آتابای نشان داد که سینما، خاص فارسزبانان نیست. نگاه تنگنظرانه، هیئت داوران به آثار غیرفارسی، در حالیکه ایران موزائیکی از قومیتها را در خود جای داده، کنشهای واگرایانه در هنر و سینما را افزایش خواهد داد.
جای تردید نیست که در اکران عمومی قولچاق، اگر شرایط مطلوب باشد، شور و شوق آتابای به سینماهای ایران، خصوصا در مناطق ترکنشین باز خواهد گشت اما نمیتوان از سختگیریهای متعدد راسیسم رخنهکرده در بدنه فرهنگی ایران، بهراحتی چشم پوشید که بیتردید این طرز تلقی خبط، ریشه در بنیادهای ریشهدوانده در متن و بطن فرهنگی کشور دارد که پدیده نوظهور و تمامیتخواه ایرانشهری نیز مدام به آن دامن میزند.
تصور میکنم در حالیکه باید در خصوص اقوام ایرانی، به جهت اشتباهات فاحش دوران حکومت پهلوی و نادیدهانگاری رنگینکمان اقوام، در شرایط فعلی، راهبرد «تبعیض مثبت» را بهکار برد، اما متاسفانه، با نگرشهای تقلیلگرایانه برخی از تولیدات بیمایه فارسی طی یک «رقابت مخرب»، برجستهسازی میشوند و آثار فاخر غیرفارسی مهجور میمانند و جریان مرکزگرا نمیتواند تولید یک فیلم به زبان ترکی را بربتابد!
جریان «دیگریستیز» و «دیگریساز» اگرچه به زعم خود تلاش میکند دست به یکسانسازی فرهنگی بزند اما غافل است که نادیدهانگاری تکتک مولفههای فرهنگی کشور، به بازتولید خشونت و واگرایی بیشتر منجر میشود. اگر امروز فقط پنج مورد از سرچشمههای بحرانزا را در ایران احصا کنیم، بیتردید یکی از آنها، خشونت زیرپوستی علیه حاشیه کشور است. نمیخواهم به دلایل عمده و ریشهای پیدایش این خشونتها بپردازم اما دستکم میتوان دریافت که پیامد چنین رفتارهای تمامیتخواهانه، منجر به زوال فرهنگی در کشور میشود و گسست معناداری بین مرکز و پیرامون پدید خواهد آورد. چنانکه امروزه با ردیابی شاخصهای ملموس مثل امکانات اقتصادی و رفاهی میتوان سطح تفاوت سیستان و بلوچستان، کردستان، آذربایجان و خوزستان را با تهران آشکارا دید، چنین شکافی در شاخصهای معنوی و غیرملموس نیز وجود دارد و تصمیمسازان و تصمیمگیران فرهنگی باید به فکر تعامل، سازش و همگرایی بیشتر باشند چرا که «دیگریپذیری» ناشی از نگاه عمیق و گسترده به مولفههای فرهنگی است و میتواند ایران را از گزند حواشی به دور نگه دارد.