بازتاب رسانهای زوال دریاچه اورمیه، در رسانههای سراسری ایران، سه رویکرد عمده را در دستور کار قرار داده است: نادیدهانگاری، عادیسازی خشکشدن دریاچه و تزریق امیدهای واهی با تکذیب خشکشدن دریاچه. دو رویکرد اخیر اگرچه در تضاد باهم هستند اما بسته به موقعیتهای مختلف، بهکار گرفته میشوند تا سطح مطالبهگری را پایین بیاورند.
با تحلیل محتوای مطالب منتشر شده در بزرگترین خبرگزاریهای ایران، مثل ایسنا، فارس وتسنیم، این رویکرد نامیمون رسانهای کمُیسازی میشود و میتوان رد پای همان رویههای عادیشده تفاوت مرکز/پیرامون را ردیابی کرد. در حالیکه تمامی متخصصان حوزه سلامت، جامعهشناسی و اقلیمشناسی نسبت به خشکشدن دریاچه اورمیه هشدارهایی بسیار جدی صادر میکنند اما این هشدارها غالبا بازتابی در رسانههای بزرگ ایران ندارند. مثلا کارشناسان حوزه سلامت، نسبت به بروز انواع بیماریهای صعبالعلاج هشدار میدهند اما این هشدارهای جدی، عملا بازتابی در رسانههای مرکزی ندارند و حتی در برخی از اخبار شاهد آن هستیم که ارتباط بین افزایش بیماریهای تنفسی با توفانهای نمکی را انکار میکنند. یا وقتی جامعهشناسان، نسبت به تغییر بافت جمعیت و اجبار به مهاجرت بخش عظیمی از مردم و حتی تخلیه کلانشهرهایی مثل تبریز و اورمیه اعلام خطر میکنند باز این هشدارها و اعلانها، بازتابی در رسانههای مرکز ندارند. همچنین کارشناسان اقلیمشناسی هشدارهای بسیار جدی از وقوع توفانهای نمکی بعد از خشکشدن دریاچه میدهند اما این هشدارها نیز چندان در این رسانهها بازنمایی نمیشوند. اگرچه لازم است گاهی جهت کاهش تنشهای افکار عمومی، اخبار بحران را تلطیف کرد اما این مورد خاص، نیازمند تدبیر همهجانبه است و باید هشدارها را جدی گرفت. کاری که رسانههای مرکزی از پرداختن به آن ابا میورزند و حتی سعی در گفتاردرمانیهای واهی دارند.
این در حالیاست که با چیدن پازلهای عواقب خشکشدن دریاچه، میتوان به این نتیجه رسید که سلامتی و اقتصاد مردم، کشاورزی و اقلیم منطقه، جمعیت و فرهنگ استانهای همجوار دریاچه اورمیه، دچار دگردیسیهای بسیار خطرناک خواهد شد و این میتواند به توازن اقتصادی و حتی سیاسی کل ایران لطمات جبرانناپذیری وارد سازد اما رسانههای مرکزی به هیچ عنوان وارد این مقولات نمیشوند و حتی نکته بسیار جالب ماجرا این است که وقتی دریاچه اورمیه را در بخش جستوجوی خبرگزاریهای بزرگ کشور سرچ میکنیم، بخش بسیار زیادی از نتایج جستوجو، مربوط به بخش استانها است. در واقع بخش زیادی از اخبار از سوی خبرنگاران مستقر در اورمیه و تبریز تولید شدهاند و اساسا اغلب این بازتابها، حتی در صفحه نخست این خبرگزاریها نیز قرار نگرفتهاند.
اگرچه قیاس خوبی نیست و همه از تلفشدن پیروز، متاثر هستند اما با مراجعه به آرشیو خبرگزاریها و روزنامههای معروف سراسری کشور، این گزاره آشکار میشود که بسامد واقعه تلخ تلفشدن پیروز، یوزپلنگ معروف، از بسامد زوال دریاچه اورمیه بیشتر است. بارها و بارها در خصوص تهرانیزهشدن اخبار مطالبی منتشر شده است و البته این امر در همهجای دنیا تا حدودی مرسوم است که مرکز، نسبت به پیرامون، بازنماییهای بیشتری دارد اما بحران دریاچه اورمیه، دستکم نیمی از ایران را بهلحاظ اقتصادی و جمعیتی، دفرمه خواهد کرد و انتظار میرود که رسانههای سراسری بسیار بیشتر از تلفشدن پیروز به بحران دریاچه اورمیه بپردازند.
وجه دیگر ماجرا در خصوص بازنماییهای رسانههای مرکزی از پیرامون و خصوصا منطقه آذربایجان، اغلب آلوده به غرضورزیهای سیاسی بوده است. مثلا در بحبوحه ترند شدن زوال دریاچه اورمیه، روزنامه سازندگی، دست به انتشار محتوایی علیه زبان ترکی میزند و در فرآیند آزادسازی قرهباغ اشغالی توسط جمهوری آذربایجان، با ترسیم کاریکاتوری از علیاف، از لزوم احیای ایرانشهری سخن میراند. یا همه خرداد ۱۳۸۵را بهخاطر دارند که چگونه روزنامه دولتی ایران، در دوره احمدینژاد در قالب طنز مدت مدیدی آذربایجان را به تنش وارد کرد. این رویه البته چیز جدیدی نیست. در سال ۱۲۹۹ وثوقالدوله برای تصویب قرارداد نیاز به مجلسی یکدست داشت ولی خیابانی موفق شده بود علیرغم اعمال نفوذ وثوق، شش نفر از اعضای حزب دموکرات آذربایجان را به مجلس بفرستد. وثوق تصمیم گرفت ابتکار عمل را بدست بگیرد و حزب دموکرات را غیرقانونی اعلام کند. همین امر موجب آغاز قیام شد و توفیقاتی نیز یافت. پس از تشکیل دولت آزادیستان توسط محمد خیابانی در تبریز، بخشی از روزنامههای تهران، مثل رعد، ایران و نوبهار با تجلیل از وثوقالدوله به قیام تبریز تاخته بودند. نکته جالب توجه نوشته تاریخی محمد خیابانی در پاسخ به جراید آن روز تهران بود. شیخ محمد مینویسد: «امشب نظر به موضوع دیگر داشتم… ولی جراید تهران مرا وادار مینماید که امشب مدتی با آنها اشتغال ورزم. رعد از نظر ما اهمیتی نداشته و نخواهد داشت و بالاخره نورِ تبریز چشم این شبپرهها را خیره خواهد ساخت. ولی روزنامه ایران، آن جریده بیوفا… در آخر مقاله خودش یک حرف سقیم سخیفی را به زبان آورده است. باید آن قلم لاابالی که این جسارت را کرده است عذر بخواهد. میگوید: ترسم نرسی به کعبه ای تبریزی/ این ره که تو میروی به ترکستان است. بدبخت، تبریز قصد هیچ کعبهای نکرده است… تبریز، این مرکزِ سربلند آزادیستان، خودش کعبه آمال آزادیخواهان است. شما بروید رباعیهای نفرتانگیز خودتان را بر خاکپای خائنین تقدیم نمایید. بگذارید تبریز این جهاد را بدون قصیدههای شما انجام دهد.»
حالا هم این نبردها، بعد صد سال همچنان ادامه دارد و با تحلیل محتوای رسانههای مرکزی متوجه میشویم که اغلب بازتابها و بازنماییهای رسانههای مرکز از آذربایجان، آلوده به غرض و مرض وافری است که در جهت ایجاد خشم، واگرایی بیشتر، برچسبزنی و برساختن امری غیرواقع گام برمیدارند. استانداردهای دوگانه رسانههای مرکزی که لزوما باید همه مسائل کشور را بازنمایی کنند در خصوص بازتاب پیرامون، باعث میشود که یک بیاعتمادی به جراید و رسانهها پدید آید و این امر، اثرگذاری آنها را حداقل میرساند. مثلا سال ۱۳۹۱وقتی بخشی از خط چهار متروی تهران دچار آبگرفتگی شد، موضوع روز تمام رسانههای مرکز شد و حتی محمدباقر قالیباف، شهردار وقت تهران جهت ارائه توضیحات به مجلس کشیده شد اما در جریان سیل آذرشهر و عجبشیر در سال ۱۳۹۶ که طی آن ۴۸نفر جان باختند، رسانههای مرکزی، نهتنها بازتابی صحیح از وضعیت سیل نداشتند که خبرگزاریهای تسنیم و فارس و روزنامههای همشهری و جوان و … با این تیتر به سراغ ماجرا رفتند که «سیل تماشاگران را با خود برد»! در حالیکه اساسا این خبرگزاریها و روزنامهها، بهصورت میدانی از وضعیت سیل اطلاعاتی را به مخاطب نمیدادند و بعد از بررسیهای میدانی، مشخص شد که فقط ۲۱ نفر در روستایی به نام چنار، در اثر سیل غافلگیر شده و جان باختند و نگارنده این یادداشت از نزدیک شاهد بود که سیل بخش زیادی از خانههای روستای چنار را تخریب کرده بود.
از این مثالها در خصوص بازنماییهای ناراست رسانههای مرکزی از پیرامون بسیار زیاد است و میتوان مثالهای متعددی را در این خصوص زد اما دریاچه اورمیه با اعلانها و هشدارهای صاحبنظران، اساسا موضوعی محلی و منطقهای نیست و اساسا تبعات زوال دریاچه با تلفشدن پیروز، قابل قیاس نیست و بیشک آثار فاجعهبار زوال دریاچه دامن خود تهران را نیز خواهد گرفت و بهقول عیسی کلانتری، رئیس سابق سازمان حفاظت محیطزیست ایران، «اگر دریاچه ارومیه احیا نشود، هیچ حکومتی نمیتواند در کشور دوام بیاورد چرا که نمیشود در برابر سیل مهاجرت میلیونها نفر مقاومت کرد»؛ اما این بیتفاوتی، بازنمایی نادرست، تکذیبیهها و تزریق امیدهای واهی توسط رسانههای مرکزی، میتواند به بیتوجهی مسئولین نسبت به اوضاع و پیامدهای دهشتبار مرگ دریاچه منجر شود.